بسیاری از ما، خجالتی بودن و درونگرایی را به جای یکدیگر به کار میبریم و تفاوت چندانی میانشان قائل نیستیم.
کم نیستند کسانی که درونگرایی را بیانِ علمی خجالتی بودن میدانند.
در حالی که دانشمندان و محققان شخصیت شناسی، این دو ویژگی را کاملاً متفاوت میدانند.
این تفاوت در حدی است که ریموند کتل از بزرگان شخصیت شناسی صفاتی، حتی در مدل بسیار خلاصه شدهی ۱۶ عاملی خود، همچنان این دو صفت را به صورت جداگانه و مستقل مورد بررسی قرار میدهد.
در مدل کتل، درونگرایی با پایین بودن شاخص A و خجالتی بودن با پایین بودن شاخص H سنجیده و بیان میشود.
آقای برناردو کاردوچی، کتابی تحت عنوان یک رویکرد جدید جسورانه به مفهوم خجالتیبودن (Shyness: A new bold approach) تالیف کردهاند که از جمله منابع معتبر بینالمللی در زمینه خجالت و خجالتی بودن محسوب میشود. هرجایی که شخصی خجالتی وجود داشته باشد معمولاً افرادی برای درونگرا خطاب کردن آنها وجود دارد اما درونگرایی و خجالتی بودن با وجود شباهتهایی، اصلاً یکسان نیستند.
به گزارش آلامتو و به نقل از آی بانو؛ شاید تصور کنید که خجالتی هستید، زیرا همیشه اینطور به شما تلقین شده است. امادرونگرا بودن به معنای خجالتی بودن نیست !
بله این دو متفاوتند اگرچه اغلب این دو واژه به جای یکدیگر به کار برده میشوند، اما روانشناسان معتقدند که این دو واژه مشابه و یکسان نیستند.
دکتر لورا هلگو، استادیار روانشناسی در کالج دیوید و الکینز و همچنین مٔولف کتاب ” قدرت درونگرایی: چرا زندگی درون شما، قدرت پنهان شماست” میگوید، از آنجایی که برونگرایی در فرهنگ ما چارچوبی از رفتارهای طبیعی تلقی میشود، فرض بر آن قرار میگیرد که اگر خوشبرخورد و معاشرتی نیستید، پس خجالتی هستید. در واقع، افراد درونگرا ابدا خجالتی نیستند، بلکه ترجیح میدهند اغلب اوقاتِ خود را در تنهایی سپری کنند. چنانچه خود را خجالتی تصور میکنید، پس تنها نیستید. تقریبا ۴۰٪ مردم خود را خجالتی تصور میکنند.
وجه اشتراک افراد خجالتی با افراد برونگرا بیش از وجه اشتراک آنها با افراد درونگراست.
براندو جی. کاردوسی معتقد است که افراد خجالتی دوست دارند که اجتماعی باشند، اما اضطراب و کمرویی این اجازه را به آنها نمیدهد و این دردسر کمرو و خجالتی بودن است.
به عبارت دیگر، افراد خجالتی به جمع علاقه دارند، اما در تعاملات اجتماعی احساس خوشایندی پیدا میکنند، زیرا ابزارهای اجتماعی مناسبی در اختیار ندارند. اما مادامی که به جمع خو بگیرند، از آنها انرژی گرفته و رفتارهایی همچون افراد برونگرا از خود بروز میدهند.
در واقع، افراد بیشماری خجالتی، در عین حال برونگرا هستند، که برخی از آنها در قالب هنرپیشه، خواننده، کمدین یا روزنامهنگار فعالیت میکنند، از جمله این افراد میتوان به باربارا استراسند، جانی دپ و کریسین استوارت اشاره نمود.
کاردوسی میگوید، دستنوشته یا متن فیلمنامه به هنرمندِ خجالتی اجازه میدهد تا شرایط را تحت کنترل در بیاورد، اما برخوردهای بیمقدمه آنها را در سکوت فرو میبرد. برخی افراد فقط در موقعیتهای خاص، به عنوان مثال هنگامی که در محضر فردی قدرتمند قرار میگیرند یا مواقعی که شکست میخورند، خجالتی هستند.
افراد خجالتی و درونگرا متفاوت میاندیشند.
افراد خجالتی و درونگرا در یک مهمانی در کنارهگیری از جمع همانند یکدیگر به نظر میرسند. اما آنچه این دو تیپ شخصیتی را از اساس از یکدیگر متمایز میسازد، نحوهی تفکر و آنچه درون مغز آنها میگذرد، است.
فرد خجالتی از اینکه خارج از معرکه است احساس سرخوردگی میکند، با این وجود از پیوستن به جمع میهراسد. دائم در ذهنش زمزمه میکند که، چطور میتوانم با فلانی همکلام شوم؟ یا اگر سر صحبت را با فلانی باز کنم احمق به نظر میرسم؟
حال آنکه، شخص درونگرا اینچنین میاندیشد که، ای کاش الان در روی کاناپه لم داده بودم، ای کاش هرچه زودتر از این موقعیت خلاص میشدم. هلگو معتقد است اغلب، اولین واکنشی که فرد پس از دعوت به یک رویدار بزرگ از خود نشان میدهد، احوالات وی را آشکار میکند.
اگر علاقمند اما بیمناک باشد، پس احتمالا خجالتی است. اما اگر واکنش فرد آهی طولانی همراه با زمرمههایی دال بر اینکه چطور میتواند از این موقعیت خلاص شود، پس احتمالا درونگرا و بیزار از هیاهو و جنجال مهمانی.
افراد خجالتی و درونگرا هر دو ساکتند، اما نه به دلایل مشابه.
حرفهای خودمانی، تیپهای شخصیتی را مشخص نمیکند. جالب توجه اینکه، افراد درونگرا میتوانند اجتماعی باشند، اما اغلب تنهایی را بر میگزینند، ترجیح میدهند تنها باشند و با افراد معدودی بحثهای عمیق نمایند. درونگراها اطلاعات را درون ذهن خود تجزیه تحلیل میکنند و موقعیتهای بسیار مهیج و محرک بر نحوهی اندیشیدن آنها تاثیر میگذارد.
از طرف دیگر، برونگراها تمایل دارند در حین سخن گفتن، بیاندیشند. هلگو میگوید، به عنوان شخصی درونگرا، در حین جلسه معمولا به ساعتها بعد که میخواهم به خانه بازگردم، میاندیشم به همین دلیل در طول جلسه حرفی برای گفتن ندارم.
کاردوسی اینچنین تشریح میکند، از طرف دیگر، تجربیات افراد خجالتی بیشتر توهماتی زنجیروار است. چنانچه فرد خجالتی قادر به واکنشی صحیح در موقعیتی اجتماعی نباشد، دچار هراس میشود، ضربان قلبش بالا میرود، کف دستانش عرق میکند و عضلاتش منقبض میگردند. این واکنشهای روانی اضطراب فرد را دردناکتر میکنند و همین امر علائم را بیش از حد معمول نشان میدهد. درونگرایی با سرشت فرد عجین است؛ اما خجالتی بودن را میتوان فراموش نمود.
هلگو معتقد است که مردم از لحاظ زیستی به درونگرایی و برونگرایی پیوند خوردهاند. شاید فرد درونگرا بتواند نقش برونگرا را ایفا کند و استادانه جمعی را تحت تاثیر قرار دهد. اما نمیتواند از این واقعیت اجتناب کند که پس از این نمایش اجتماعی باید با خود خلوت کرده تا نیروی خود را بازیابد. اما افراد خجالتی میتوانند خود را تعلیم داده و این حس را از خود دور نمایند تا این کمرویی اجتماعی با تمرین کم و کمتر شود. کاردوسی میگوید، رمز آن، درک و تلاش برای غلبه بر کمرویی است.
به عنوان مثال، افراد خجالتی اغلب دیر به مهمانی میروند، اما همین امر اضطراب را در آنها افزایش میدهد. کاردوسی خاطر نشان میکند که، تا آن زمان محفل دیگر مهمانها گرم شده است. همین امر موجب میشود تا به جای تمرکز بر رابطه با دیگران، خودتان و اعصابتان کانون توجه قرار گیرد. مد نظر داشته باشید که گپهای خودمانی از فشار واکنشهای اجتماعی میکاهد.
شباهت و تفاوت افراد درونگرا و خجالتی