چون استرس کارکردهای مثبتی هم دارد و اساساً هیچ یک از پاسخهای بدن ما به شرایط محیطی، بیدلیل و بیهوده نیستند و تنها ممکن است ما آنها را به شکلی نادرست، درک یا مدیریت کنیم.
اکنون پس از تعریف استرس میتوانیم به بحث ریشه های شکل گیری استرس بپردازیم تا ببینیم چرا مکانیزم استرس در بدن انسان به وجود آمده است. اجازه بدهید که بحث در مورد ریشه های استرس و دلایل نیاز به استرس را با نگاهی به مسیر تکاملی شکل گرفتن استرس شروع کنیم:
اصولاً هر مکانیزم و ویژگی در بدن ما، به دو دلیل به وجود آمده است:
وقتی هوا گرم میشود، بدن ما با استفاده از تعریق، خودش را خنک میکند.
وقتی سردمان میشود، بدن ما با استفاده از لرزیدن، دمای خود را بالا میبرد و سعی میکند حداقل دمای مورد نیاز خود را تامین کند.
وقتی عصبانی میشویم، خون با فشار بیشتری به سمت صورت و دستهای ما پمپ میشود و صورت ما برافروخته میشود و دستهایمان محکمتر از همیشه مشت میشود تا بتوانیم طرف مقابلمان را کتک بزنیم!
البته سالهاست که این نیاز کمرنگتر از گذشته است، اما چند صد هزار سال زندگی انسان بر روی زمین، نیازمند این توانمندی بوده است و شاید سالها طول بکشد تا به تدریج، این مکانیزمها کمرنگ یا غیرفعال شوند.
با توجه به اینکه هیچکدام از توانمندیها و مکانیزمهای بدن ما بی خاصیت نیست یا بی خاصیت نبوده است، حق داریم که بپرسیم:
دلیل به وجود آمدن استرس چیست؟
چرا در شرایطی که فردا صبح یک چک با رقم بالا دارم یا امتحان دارم یا امروز دروغی گفتهام که حدس میزنم فردا صبح آشکار خواهد شد، ناگهان ضربان قلبم بالا میرود، بدنم بیشتر از همیشه عرق میکند، نمیتوانم خیلی از اتفاقهای محیط را ببینم و خیلی از حرفها را بشنونم و تمرکز من برای خواندن نامهها وایمیلها کمتر میشود و بدبینی در من بیشتر میشود و عضلاتم منقبض میشود و نفسهایم سریعتر و سطحیتر میشود و سیستم دفاعی بدنم هم ضعیفتر از همیشه میشود؟
اگر بدن من هیچیک از این پاسخها را بروز نمیداد بهتر نبود؟ هم تسلط من بر محیط بیشتر بود و هم مستهلک نمیشدم. لااقل اگر چک من برگشت میخورد یا امتحان را خراب میکردم، دیگر قلبم فشار بیشتری را تحمل نمیکرد یا مغزم آسیب نمیدید!
ریشه بحث مقابله با استرس از همین سوال و همین تفکر نشأت میگیرد.
تفکری که باور دارد آثار منفی استرس بسیار زیاد است و اثرات مثبت استرس برایش چندان قابل تصور نیست.
اگر فسیلهای یافته شده از انسانهای نخستین را معیار قرار دهیم، انسان شبیه به همین شکل ظاهری و مشخصات فیزیکی و ویژگیهای امروزی ما حدود ۲۰۰ هزارسال است که بر روی کره زمین زندگی میکند.
طبیعی است که دویست هزار سال زندگی بر روی زمین، باعث شده است که به تدریج مغز ما و بدن ما یاد بگیرد که چگونه در برابر تهدیدهای طبیعی مقاومت کند و راهکارهای بهتری را برای زندگی و غلبه بر طبیعت یاد بگیرد.
از لحاظ تغذیه، به تدریج آموختیم که چه غذاهایی برای ما بهتر است و در مواجهه با دردها و بیماریها یاد گرفتیم که چه درمانی میتواند اثربخشتر باشد.
مغز و بدن ما هم به تدریج راهکارهای بهتری را برای حفاظت از ما آموخت و به تدریج به مجموعهای از توانمندیها و ویژگیها دست یافتیم که مشخصه انسان امروزی محسوب میشود.
اگر به خاطر داشته باشید، یک بار در یکی از زنگ تفریحها، شهرهای قدیمی جهان را مرور کردیم (البته آنهایی را دیدیم که هنوز هم وجود دارند).
با وجود همه اختلاف نظرهای تاریخی موجود، تقریباً این اتفاق نظر وجود دارد که شهرنشینی به شکل امروزی آن چیزی بین ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ هزار سال قدمت دارد:
سفری به برخی از قدیمی ترین شهرهای زنده جهان
البته ما هنوز هم در برابر تهدیدهای طبیعت (سیل و طوفان و زلزله و…) ضعیف هستیم.
اما در مقایسه با گذشته این ترسها و دغدغهها سهم کمتری از زندگی روزانه و دغدغه ذهنی ما را به خودشان اختصاص میدهند.
برای درک بهتر تاریخچه شکل گیری استرس و ریشه های تکاملی استرس، مناسب است که در ذهن خود سفری به پنجاه هزار سال قبل یا صدهزار سال قبل داشته باشید
چرا استرس را تجربه میکنیم؟ آیا باید با استرس مقابل کنیم؟