بابا طاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوهُ عریان است سبب شد تا وی گوشه گیر و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد. فقط در بعضی از کتب صوفیه ذکری از مقام معنوی و مسلک ریاضت و درویشی و صفت تقوی و استغنای او آمده است. آنچه از سوانخ زندگانی وی معلوم است، ملاقاتی است که گویا میان او و طغرل سلجوقی در حدود سال 447 در همدان اتفاق افتاد و از این خبر به دست میآید که دورهُ شهرت شیخ اواسط قرن پنجم و تولدش ظاهراً در اواخر قرن چهارم بوده است. شرح این ملاقات در راحت الصدور راوندی چنین آمده است: شنیدم که چون سلطان طغرل بیک به همدان آمد، از اولیا سه پیر بودند، بابا طاهر و بابا جعفر و شیخ حمشا.
کوهی است بر در همدان آن را خضر خوانند. بر آنجا ایستاده بودند، نظر سلطان بر ایشان آمد، کوکبه لشگر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمد و دست هایشان ببوسید. باباطاهر شیفته گونه بودی، او را گفت: ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمایی! بابا طاهر گفت : خدا میفرماید: ان الله یامر بالعدل و الاحسان. سلطان بگریست و گفت چنین کنم. بابا سر ابریقی شکسته که سال ها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت، بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت: مملکت عالم چنین در دست تو کردم، بر عدل باش! سلطان پیوسته آن در میان تعویذ ها داشتی و چون مصافی پیش آمدی، آن در انگشت کردی. بابا طاهر از سخنگویان صاحبدل و دردمند بوده و نغمه هایی که شاهد سوز درونی است سروده و نیز سالاتی به عربی و فارسی تاُلیف نموده است. از آن جمله مجموعه کلمات قصاری است به عربی که عقاید تصوف را در علم و معرفت و عبادت و وجد و محبت در جمله های کوتاه و موثری بیان میکند. بیشتر شهرت بابا طاهر در ایران به واسطه دو بیتی های شیرین و موُثر و عارفانه اوست. از خصوصیات این رباعی ها آن است که با وزن معمولی رباعی کمی فرق دارد و نیز در زبانی شبیه به لری سروده شده از این لحاظ آنها را در کتب قدیم فهلویات نام داده اند. در تمام دو بیتی های ساده و موثر شاعر از وحدت جهان و دور افتادگی انسان و از پریشانی و تنهایی و ناچیزی و بی چیزی خود یاد کرده و از هجران شکایت نموده و حس اشتیاق معنوی خود را نشان داده است. باباطاهر در همدان دار فانی را وداع گفته و قبر وی در سمت غربی همدان امروزه طواف گاه اهل دل است.
برخی احوال طاهر از رباعیات او
نام پدر بابا طاهر فریدون است چنان که در این رباعی فرمود: (نصیحت بشنو از پور فریدون که شعله از تنور سرد نایو) چه این مثل از فریدون پادشاه عجم احتمال بعید است و اینجا پور فریدون خود او مراد است پس فریدون نام پدر او خواهد بود (فرزند طاهر) طاهر را فرزندی فریدون نام بوده که در زمان حیات طاهر فوت شده که در سوگواری او گفته : (فریدون عزیزم رفته از دست بوره کز نو فریدونی بسازیم) یعنی: از خدا فرزندی دیگر بطلبیم. ظاهراً در رباعی دیگر گلی که خود بد ادم پیچ و تابش به آب دیدگانم دادم آبش نیز اشاره به فوت این فرزند است و شاید در رباعی دیگر: ( یکی ناگه فلانی زنده وابی همه گویند فلان بن فلان مرد) هم اشاره به فوت آن فرزند است. طاهر بسیاری از عمر را به کوه و صحرا و سیر و سفر بوده از این رباعی بر میآید دائم در غربت و سفر بوده: (چو روج آیو بگردم گرد گیتی چو شو آیو به خشتی وانهم سر) یا این رباعی که گوید: (غریبی بس مرا دلگیر داره فلک در گردنم زنجیر داره)
طاهر به اصفهان و شیراز هم سفر کرده که گوید:
صفاهونم صفاهونم چه جابی که هر یاری گرفتم بی وفابی
بشم یکسر بتازم تا به شیراز که در هر منزلی صد آشنا بی
طاهر به سن پیری رسیده که گوید:
شد ستم پیر و برنائی نمانده به تن توش و توانائی نمانده
اما چون تولدش معلوم نیست سال عمر او را به تحقیق نتوان یافت لیکن شاید در دوران لشکر کشی طغرل ( ملک شاه ) تقریبا به سن پیری بوده. طاهر به روح بزرگ آسمانی با قدس و تجرد و عشق و عرفان خود اشاره کرده در این حماسه که فرموده:
من آن بحرم که در ظرف آمدستم چه نقطه بر سر حرف آمدستم
به هر الفی الف قدی برآیو الف قدم که در الف آمدستم
اگر چه ممکن است مقصودش را از این رباعی بر مقام انسانیت حمل کرد که نفس ناطقه مجرد او در ظرف علاقه تن گرفتار است و از الف و الف قد مقام رفیع لیله القدری روح قدسی انسان کامل که ( خیر من الف شهر ) است مقصود باشد.
زندگینامه شاعران بزرگ ایران انتشارات بهاباد
مهدی الهی قمشه ای
زندگینامه باباطاهر عریان