علی اسفندیاری متخلص به نیما در روز بیست و یکم آبان ماه سال هزار و دویست و هفتاد و چهار هجری شمسی در روستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور در استان مازندران به دنیا آمد. پدرش ابراهیم خان اعظم السلطنه متعلق به خانواده ای قدیمی از تهالی مازندران بود که به کشاورزی و گله داری مشغول بود. پدر نیما زندگی ساده و روستایی داشت و به نیما اسب سواری و تیر اندازی را آموخت.
نیما تا سن 12 سالگی در زادگاهش ( روستای یوش ) و در دل طبیعت زندگی کرد. خواندن و نوشتن را نزد روحانی ده آموخت سپس به همراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه سن لویی مشغول به تحصیل شد. او در مدرسه از همکلاسی ها کناره گیری میکرد.
پس از مدتی با تشویق های یکی از معلم هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول شد و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی پیدا کرد و سرودن شعر به سبک خراسانی را شروع نمود. پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن لویی به استخدام وزارت دارایی در آمد ولی پس از مدتی این شغل را مطابق روحیات خود نیافت و آن را رها کرد.
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف شد به وقایع مهم سیاسی اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان. روح حساس نیما نمیتوانست از این حوادث اجتماعی بی تاثیر بماند. وی مدتی با یکی از نشریات که در رشت منتشر میشد همکاری میکرد و زمانی نیز تصمیم گرفت که به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه او بجنگد و کشته شود.
در سال 1300 نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعری سرود.
سپس منظومه قصه رنگ پریده را در هفته نامه قرن بیستم متعلق به میرزاده عشقی منتشر نمود.
نیما در جوانی عاشق دختری شد اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند. سپس با دختری روستایی به نام صفورا آشنا گردید و میخواست با او ازدواج کند اما صفورا تمایلی به آمدن به شهر نداشت، بنابر این عشق دوم نیز بی سرانجام ماند. در نهایت در تاریخ 6 اردیبهشت سال 1305 با عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهر زاده میرزا جهانگیر صوراصرافیل ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت پسری بود که در سال 1321 به دنیا آمد.
نیما با مجموعه تاثیر گذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. وی آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
تمام جریان های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما ابداع کننده آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین میدانند و او را هم پایه ی شاعران سمبولیست به نام جهان میدانند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه هایی چون مجله موسیقی و کویر پرداخت.
انقلاب نیما با دو شعر ققنوس ( بهمن سال 1316 ) و غراب ( مهر سال 1317 ) آغاز شد. وی در 62 سال زندگی خود توانست معیارهای هزار ساله شعر فارسی را که تغییر ناپذیر و مقدس و ابدی بود، با شعر هایش تحول ببخشد.
وی در حالی که به علت سرمای شدید یوش به ذات الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد ولی معالجات موثر واقع نشد و در روز 13 دی ماه 1338 در گذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال 1372 بنا به وصیت وی پیکرش را به خانه اش در یوش منتقل کردند و در کنار مزار خواهرش بهجت الزمان اسفندیاری دفن کردند.
آی آدمها
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد میسپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
بر کمرهاتان کمربند.
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن،
یک نفر در آب میخواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را از راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر، گاه پا.
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید ف
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور میآید:
آی آدمها :
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها :
آی آدمها ( 27 آذر 1320 )
آثار نیما که به چاپ رسیده اند :
1- مرقد آقا
2- کندوهای شکسته
3- شعر و قصه برای کودکان
4- آهو و پرنده ها
5- توکابی در قفس
دیگر اثار او :
1. دو نامه
2. ارزش احساسات
3. یاداشت ها و مجموعه اندیشه
4. دنیا خانه من است
5. نامه های نیما به همسرش
6. کشتی و توفان
پاره ای از آثار او به زبان های دیگر نیز ترجمه شده
بدین سان نیما کار بزرگ خود را آغاز میکند و شعر آزاد نیمائی که بسیاری از شاعران نو پرداز از اصول آن بی خبرند پا به عرصه شعر فارسی میگذارد. این نوع شعر تفاوتهای آشکاری با شعر سنتی دارد که به اختصار به انها اشاره میشود
- 1- از لحاظ عاطفی : بیشتر جنبه انسانی اجتماعی دار و دیگر نشانی از من رمانتیک در آن دیده نمیشود .مسائلی در شعر ازاد نیمایی مطرح میشود که از کلیت و کسترش عاطفی بیشتری برخوردار است که با گذشت زمان امکان کهنه شدن آن کمتر میشود
- 2- از لحاظ تخیل : در گذشته تصورهای شعری گویندگان بیشتر حاصل مطالعه بود که در آثار شاعران پیش از خود داشتند. ولی در شعر نیمایی صور خیال هر شاعر از تجربه شخصی او سرچشمه میگیرد
- 3- از لحاظ زبان : نیما بر خلاف قبل که شاعر بعضی کلمات را نمیدانست و به کار نمیبرد، هر کلمه ای را به کار میبرد تنها به شرط آنکه با کلمه مجاور خود بیگانه نباشد
- 4- از لحاظ وزن : نیما آن را امری کاملا طبیعی و لازم میشمرد اما میکوشید تا به شعر وزن طبیعی بدهد، زیرا که وزن یکنواخت در طول شعر را وزن طبیعی نمیداند .بلکه وزن شعر را تابع احساسات و عواطف شاعر میداند که از هیجانات و جریانهای ذهنی او مایه میگیرد. به نظر او یک مصراع نمیتواند وزن طبیعی را به وجود بیاورد بلکه وزن مطلوب از اتحاد چند مصراع و چند بیت به وجود میآید
- 5- از لحاظ شکل : شکل ظاهری شعر نیمائی شکلی است بی نهایت یعنی در این نوع شعر بی نهایت شکل داریم ولی در قدیم اشکال معین و محدودی وجود داشت از قبیل قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی، مسمط، مستزاد و ...
- 6- از لحاظ قافیه : نیما برای قافیه هم اعتباری قائل است و ارزش آن را در این میداند موسیقی شعر را تکمیل کند. اما ضرورت ندارد همه جا مورد استفاده باشد بلکه هر کجا مطلب تمام شد قافیه آورد
قسمتی از وصیت نامه علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج :
امشب فکر میکردم با این گذران کثیف که داشتم ام بزرگی که فقیر و ذلیل میشود حقیقة جای تحسر است. فکر میکردم برای دکتر مفتاح چیزی بنویسم که وصیت نامه من باشد به این نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگر چه مخالف ذوق من باشد
دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند به شرطی که هر دو با هم باشند
ولی هیچکس از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده اند در کار نباشند کاغذ پاره های مرا باز کنید. دکتر معین که هنوز او را ندیده ام مثل کسی است که او را دیده ام اگر شرعا میتوانم برای ولد خود قیم داشته باشم دکتر معین قیم است ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم جدا بدشان بیاد و چقدر بیچاره است انسان